اسوههای مدیریت
اسوههای مدیریت
اسوههای مدیریت
گردآوری: سید امیرحسین کامرانی
شهردار بسیجی
مهر ماه 1359 بود که تازه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شده بود که مهدی به خواستگاریام آمد. او را یک بار در تلویزیون دیده بودم که به عنوان شهردار ارومیه خیلی شمرده و متین صحبت میکند. دست روزگار او را به خانهی ما آورد. بعد از مراسم معارفه و خواستگاری، شرایطش را پرسیدم. مهدی شرطی جز اطاعت از دستورهای الهی و پیروی از خط امام نداشت. من هم با جان و دل پذیرفتم.
روز بعد از عقد، مهدی به سوی جبهه شتافت. ابتدا به منطقهی عملیاتی غرب کشور رفت و سمت فرماندهی عملیات سپاه را به عهده گرفت و در پاکسازی آنجا از مزدوران مسلح ضد انقلاب کوشش بسیار کرد. همان روزها بود که امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی به کردستان آمد و با مهدی باکری آشنا شد. مهدی، کمک بسیاری در راهنمایی نیروهای شهید صیاد شیرازی انجام داد و دوستی آن دو از همان جا آغاز شد.
شهید صیاد شیرازی بعدها چنین گفت: «من تا سالها نمیدانستم این جوان متواضع و فروتن اما زیرک و فعال، مهندس است و فقط او را به عنوان یک بسیجی ساده میشناختم. او به جز بسیجیان، در دل ارتشیها هم نفوذ کرد. به هنگام ادغام نیروهای سپاه و ارتش برای شرکت در برخی عملیاتها، برادران ارتشی برای بودن در کنار او با هم رقابت میکردند.» 1
فرمانده بصیر
پروازهای وضعیت اضطراری (هواپیماهای مسلح با هشدار رادار مرزی با هواپیماهای دشمن به مقابله میپردازند) تمام شده بود. به همراه شهید بابایی جهت استراحتی کوتاه در زیر سایه هواپیما، روی زمین نشسته بودیم. عباس که از پروازهای پی در پی خستگی در چهرهاش آشکار بود رو به من کرد و در حالی که به کارگری که در محل استقرار هواپیماهای آماده مشغول نظافت بود، اشاره کرد و گفت:
آقا رضا ! آن کارگر را میبینی. از خدا میخواستم که به جای آن کارگر بودم و آنجا را جاروب میکردم.
من از این گفته او کمی دلگیر شدم و گفتم:
چرا چنین آرزویی میکنی؟ شما که الآن فرماندهی پایگاه را به عهده داری و این مسوولیت سنگینی است. در ثانی شما شایستگی ارتقا به پستهای بالاتر در نیروی هوایی را نیز دارید.
شهید بابایی در حال که چهره از من برگرفته بود و با نگاه نافذش به آسمان مینگریست، گفت:
نه این که از شغلم ناراحتم؛ ولی اگر کارگر ساده بودم، مسئولیتم در نزد خداوند کمتر بود.حالا که فرمانده پایگاه هستم، هر کجا حادثهای رخ دهد فکر میکنم، شاید، کوتاهی من باعث به وجود آمدن آن بوده است؛ به همین خاطر است که آرزو میکنم، کاش به جای آن کارگر ساده بودم. 2
عاشق واصل
این شهید بزرگوار در بخش دیگری از نیایشهای عارفانه خود این گونه با خدا نجوا میکند:
خدایا ! سالها دربهدر بودم، به خاطر مستضعفین دنیا مبارزه میکردم، از همه چیز خود چشم پوشیده بودم، و آرزو میکردم که روزی به ایران عزیز برگردم و همه استعدادهای خود را به کار اندازم.
خدایا ! به انقلابیهای مصر و الجزایر و کشورهای دیگر توجه میکردم که رهبران انقلاب بعد از پیروزی به جان هم میافتند، همدیگر را میکوبند، دشمنان را خوشحال میکنند و عدم رشد انقلابی و انسانی خود را نشان میدهند، و من آرزو میکردم که در روزگاران آینده، انقلاب مقدس ایران به وجود بیاید که رهبرانش به اهم متحد باشند، خود را فراموش کنند، منتها را کنار بگذارند، وحدت کلمه خود را حفظ کنند و به انقلابیون دنیا نشان دهند که انقلاب اسلامی ایران، آنچنان انقلابی است که برخلاف همه انقلابها و همه مکتبها و همه کشورها، خدا و مکتب و هدف، بر خودخواهیها و غرورها غلبه دارد و نمونهای بینظیر در سلسله تکاملی انسانها به شمار میآید.
خدایا ! آرزو میکردم که کشورم آزاد گردد و من بتوانم بیخیال از زور و تزویر و دروغ و تهمت و دشمنی و خباثت، در فضای آن به سازندگی پردازم و هرچه بیشتر به تو تقرب بجویم. 3
شهید خرازی به روایت شهید آوینی
اورا از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم چهره ریز نقش و خندههای دلنشینش نشانهی بهتری است. مواظب باش، آن همه متواضع است كه او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر كسی او را نمیشناخت، هرگز باور نمیکرد كه با فرمانده لشكر مقدس امام حسین (علیه السلام) رو به روست.
ما اهل دنیا، از فرمانده لشكر، همان تصویری را داریم كه در فیلمهای سینمایی دیدهایم. اما فرماندههای سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند.
حاج حسین را ببین، او را از آستین خالی دست راستش بشناس. جوانی خوشرو، مهربان و صمیمی، با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان كه درباره او سخن گفتهاند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تاكید کردهاند: شجاعت و تدبیر.
حضور حاج حسین در نزدیكی خط مقدم درگیری، بسیار شگفت انگیز بود. اما میدانستیم او كسی نیست كه بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و حاج حسین كسی نبود كه لحظهای از این حضور، غفلت داشته باشد. اخذ تدبیر درست، مستلزم دسترسی به اطلاعات درست است. وقتی خبردار شدیم كه دشمن با تمام نیرو، اقدام به پاتك كرده، سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم. 4
شاگرد راستین مکتب دین
« آقاجان! ما انقلاب نکردیم که خانههای مردم را مصادره کنیم، بعدا خودمان در آنها سکونت کنیم. ما آمدهایم مشکل مردم را حل کنیم. اگر قرار باشد مثل طاغوتیان در آن خانهها زندگی کنیم، مشکلات مردم را فراموش خواهیم کرد». 5
وزیر بسیجی و فداکار
شهید مهندس محمدجواد تندگویان و من سالها یكدیگر را میشناختیم، نخستین بار، سال 1356 یا 1357 بود. كه به اتفاق همسرم به كرج رفته بودیم و سری به «زینبیه» كرج که به همت آقای حبیب الله مباشری به منظور آموزش هنرهای مختلف به دختران تأسیس شده است، زدیم ودرآن جا جواد را دیدیم. احساس من در اولین دیدار آن بود كه او را سالهاست میشناسم. غالباً سربه زیر داشت، ولی هر بار نگاه میكرد، تبسمش- با آن چشمهای براق- انسان را میگرفت. در جریان انقلاب و پس از آن، تماس ما بیشتر شد و از جمله در نشستهایی كه در جریان انقلاب در مركز مطالعات مدیریت ایران ترتیب مییافت، هر دو حضور داشتیم.
آن چه در او بیشتر به چشم میخورد تبسم، چشمان براق، روحیه شاد، نجابت درگفتار، صفا و خلوص و بالاخره آگاهی او از قرآن بود، بدان گونه كه به مناسبت هرسختی، آیهای از قرآن را به عنوان شاهد میآورد.
وقتی در سال 1358 مدیر کارخانه پارس توشیبا بود، یك بار در رشت به دیدارش رفتم و یك بار نیز با هیأتی (هیأت رسیدگی به مشكلات صنعت نفت) به رشت رفتم. برداشت من از دو سفر به رشت، آن بود كه بر كار مدیریت كارخانه پارس توشیبا مسلط است. در نیمه اول سال 1358 و با توجه به مشكلات اداره یك كارخانه بدان بزرگی درآن زمان، به راحتی سخن میگفت. جواد زندان دیده بود. آن هم زندانی سیاسی زمان شاه، كسی نمیتوانست گذشته اورا محكوم كند. جواد مهندس بود و باهوش، دشواریها و نكات فنی را به سهولت درمییافت و بالاخره این كه درس مدیریت خوانده بود. زندگی ساده و درویشانه او جایی برای انتقاد باقی نمیگذاشت (یك بار به اتفاق جواد و بی خبر به منزل اجارهای وی رفتم؛ زندگی ساده و درویشانه بود؛ او واقعاً مرا تحت تأثیرقرار داده بود. در آن روز به غیر ازسادگی منزل، صمیمیت بین او و همسرش نیز به رایم چشم گیربود.
وقتی وزیر شده بود به اتفاق- واین بار نیز بی خبر- به منزل پدرش در خانی آباد رفتیم. مادر مهربان او با آشی از ما پذیرایی كردند. منزلی بسیار كوچك و قدیمی كه در سادگی به یك خانقاه بیشترمیماند. این زندگی درویشانه جواد بوده است خانه خود و منزل پدریاش. سوابق كاری او دركارخانه پارس توشیبا نیز به موفقیت او درمدیریت كارخانه كمك میكرد.
نیمه دوم سال1358 هر دوی ما به وزارت نفت آمده بودیم. جواد درآبادان بود و با دیگر یاران درجریان سیل آن سال به كمك مردم آبادان برخاست. دركارهای دیگر نیز در حل مشكلات صنعت نفت صادقانه تلاش میكرد.
همزمان با شروع وزارت جواد، جنگ تحمیلی نیز آغاز و هجوم صدامیان به مناطق نفت خیز شروع شد. در خلال مدت یك ماه و چند روزه وزارت، او كه رنج در بند بودن و سختی را چشیده بود، برای نظارت مستقیم بر عملیات و كمك به حل مشكلات كاركنان، چندین بار به مناطق جنوب و آبادان مسافرت كرد تا این كه در سفر آخر، كه برای دل جویی از كاركنان و بررسی وضعیت پالایشگاه به طرف آبادان حركت كرده بود، در روز نهم آبان ماه 1359، در راه ماهشهر به آبادان، همراه با دیگر همراهانش از داخل خاك كشور ربوده و به عراق برده شد و از آن جا به زندان استخبارات عراق منتقلش كردند و پس از 11 سال شکنجه در اسارت به درجه رفیع شهادت نایل شد. 6
الگوی همیشگی
بنده یک روز در اوج مظلومیت شهید آیت الله بهشتی به ایشان گفتم آقا شما به امام بگویید فقط یک جمله در حمایت از شما بگویند. همه این مشکلات حل میشود. این درخواست مربوط است به تبلیغات سویی که بنی صدر و منافقین علیه خط امامیها و در رأس آنها آیت الله دکتر بهشتی به راه انداخته بودند. در آن ماجرا آقای بهشتی در اوج مظلومیت بود. آقای بهشتی در جواب من، دستشان را روی شانهام گذاشتند و با اطمینان خاطر گفتند:
آقای مهاجری، ما امام را برای کارهای بزرگتری میخواهیم، ما برای خودمان نباید از امام مایه بگذاریم، ما اگر کارمان درست است این را ادامه بدهیم و با درستی کارمان به مردم ثابت کنیم که راهمان درست است و از این جملات هم به خودمان هراسی راه ندهیم و نلرزیم. اگر هم درست نیست که خوب کار درست انجام بدهیم. چرا از امام مایه بگذاریم؟ امام، متعلق به انقلاب است و انقلاب ایشان را برای کارهای مهمتر و بزرگتری لازم دارد.
خوب این اعتماد به نفس شهید بهشتی است که برای یک مسؤول بسیار سرمایه با ارزشی است. مسؤولان ما باید این گونه باشند. کار را بر اساس تفکر صحیح انجام بدهند و واقعا متکی به حق باشند. 7
منابع:
1. آقای شهردار، انتشارات سوره مهر، صص 10- 9
2. پرواز تا بی نهایت، انتشارات عقيدتي سياسي نيروي هوايي ارتش، ص76
3. بينش و نيايش، شهید دکتر مصطفي چمران، نشر فرهنگ اسلامي، ص 53
4. گنجینه آسمانی، شهید سید مرتضی آوینی، ص 165
5. ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، شماره 54
6. ماهنامه شاهد یاران، شماره 47، ویژه نامه شهید غریب قریب
7. فصلنامه فرهنگ کوثر، آستانه مقدسه حضرت معصومه(علیها السلام)، شماره 28
/ع
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}